«اندیشۀ اعجاز»، پیش از قرن چهارم هجری و رسیدن به اوج، مراحلی چند را به خویش دیده است. در مرحلۀ نخست، یعنی قرون اول و دوم هجری، شاهدیم که ادیبان و سخنوران در برابر هماوردی قرآن اظهار عجز کردهاند و عالمان و مفسّران بدون اهتمام و توجه ویژه از کنارِ مسائل در پیوند با اعجاز گذشتهاند و در آن به چند و چون نپرداختهاند. در مرحلۀ پسین، کشاکشهای کلامی بین ادیان و درون دینی و نهضت ترجمه، چالشهایی را فرا روی قرآن به عنوان سندِ نبوّت و اسلام نهاد و مباحث اعجاز را جدّی ساخت. تلاشهای عالمانی چون نظّام، علی بن ربّن طبری، جاحظ، ابن قتیبه و واسطی در زمینۀ اعجاز، جلوههایی از دغدغههای موجود در این دوران است.